_____________________________
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود..
...
قطاری سوی “خدا” میرفت، همه ی مردم سوار شدند..
به بهشت که رسیدند، همه پیاده شدند و فراموش کردند
که مقصد “خــدا” بود نه بهشت...
اگر هیچ کس نیست، خدا که هست...
رنج هست، مرگ هست، اندوه ِجُدایی هست، امّــــــا..
آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست..
آری.. اگر هیچ کس نیست، خدا که هست...
" زندگی دایره ای گِــرد است که از نیستی آغاز و در نهایت به نیستی ختم میشود."
من و خداوند هر روز صبح فراموش میکنیم...
او خطاهای من را..
و من لطف او را..
آهـ... این کجـا و آن کجـــــا...
اما "بیا بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا، لبخند بزنیم" و این جمله را زمزمه کنیم:
اگر بیفتد از همان سمتی می اُفتد که به "خدا" تکیه نکرده است..
___________________________
___________ سهیل ___________
من و خداوند هر روز صبح فراموش میکنیم...
او خطاهای من را..
و من لطف های او را...