یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“
یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“

 من‌‌ْ محکومم‌‌ْ ، به تنهایی‌‌ْ !...


وَ باختم‌‌ْ !...

من‌‌ْ آنچه را که ‌‌ْ

بُردنی بود‌‌ْ ؛


وَ بُردند !...

هر آنچه‌‌ْ از تو‌‌ْ

مانده بود‌‌ْ !...


ــ همه‌ی ِ تو را ؛

چه‌‌ْ ساده‌‌ْ

من‌‌ْ

باختم ‌‌ْ !... ــ



تنها ماندم‌‌ْ ،

دست ِ خالی‌‌ْ ؛


با کوله‌باری‌‌ْ ،

سرشار ‌‌ْ

از اشک ُو اندوه ‌‌ْ

از سوز وُ سرما ‌‌ْ

انبوه ‌‌ْ !...


گاه ‌‌ْ

پُر از ناله وُ

آه ‌‌ْ ؛

پُر از لحظه‌های ِ بی‌انتظار ِ

نگاه ‌‌ْ !...


آه  ‌‌ْ ... خُشکید ‌‌ْ :

دشت ِ آرزوهای ِ محال‌أم ‌‌ْ

آسمان ِ سُرخ‌آبی ِ خیال‌أم‌ ‌ْ ؛

خُشکید ‌‌ْ !...


ــ آن روز ْ

که از همیشه نزدیک‌تر شده بود به من ‌‌ْ

دست‌هایت ‌‌ْ ــ


تنها ‌‌ْ مانده‌ام ‌‌ْ ؛

با ذهنی ‌‌ْ

در خُشک‌سالی‌‌ْ !...



▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄  سُهیل‌‌ْ  ▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄