یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“
یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“

✌ کمی‌‌ْ افسوس‌‌ْ !! ㋡


کمی‌‌ْ این‌سـوتـَر افسوس!...

اینک افسوس!...

در چه عصری به سر می‌بـَـری‌‌ْ

به سوز !

گردن‌‌ْ نهاده‌‌ْ زیر ِ تیغه‌ی ِ تیز ِ افکار ‌‌ْ

سلاخی‌‌ْ می‌شود اندیشه ‌‌ْ

بی‌اختیار !

تفتیش‌‌ْ می‌شود عقیده ‌‌ْ

به اجبار !

و لیس ِ لزجی‌‌ْ به پوزه می‌کشی ‌‌ْ

به تکرار !...


کمی‌‌ْ آن‌سـوتـَر افسوس!...

آنک افسوس!...

در چه عصری به سر می‌بـَـرند ‌‌ْ

به روز !

ایستاده‌‌ْ بر دو پای ِ استوار ِ اعتماد ‌‌ْ

پیش‌‌ْ می‌رود قریحه ‌‌ْ

به اختیار !

تغییر‌‌ْ می‌کند عقیده ‌‌ْ

به افتخار !

و لاف و لاف و لاف‌‌ْ نمی‌زنند ‌‌ْ

به تکرار !...


پیکره‌ی ِ بی‌بخار ِ این اشعار ‌‌ْ

گــَر ، پوسیده‌‌ْ اسکلتی‌ست‌‌ْ در لباس ِ شعار ‌‌ْ:

پس‌‌ْ ، کِه هـَرز‌‌ْ می‌چرخد ‌‌ْ

درون ِ گور ِ شغال‌‌ْ ؟!

پس‌‌ْ ، کِه دفن‌‌ْ می‌گردد ‌‌ْ

پی ِ جواب ِ سؤال‌‌ْ ؟!




☆ طعنه نوشت: لقمه‌ی ِ سنگین ِ تحریف ِ سیاهی‌‌ْ، رنگ ِ شب!...

☼ رُک نوشت: روز، از دیروز، تا امروز، ”هرجایی‌‌ْ“ شده‌ست!...


▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄ سُهیل‌‌ْ ▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄



⊲ ⊶⊷⊶⊷⊶⊷⊶⊷⊶⊷⊶⊷⊶⊷ ⊳

• ضمیمه: