یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“
یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“

✦ دریوزه‌گی موروثی !! ✦


خدایی ؛

طوق ‌‌ْ

در کوران ِ شب‌فرسوده‌گی‌‌ْ

دارد به قعر ِ گور ،

بر گردن‌‌ْ !... ؛

وَ می‌گـِـریـَـد‌‌ْ

بر این متروک‌‌ْ دهر ِ رو سیاهان‌‌ْ ،

خون‌‌ْ !... ؛


وَ پیران‌‌ْ آرمیده بر کپل‌هاشان ‌‌ْ

به خمیازه عیان ‌‌ْ ؛

هر یک چه طوطی‌وار از دیروزها ‌‌ْ

طامات می‌بافند !... ؛

ـ وَ این دریوزه‌گی‌ها بس چه موروثی‌ست ‌‌ْ انگاری !... ـ

که حتی ...

عاقلان!

از عقل‌‌ْ می‌لافند ؛

این تقدیر ِ شوم ِ هم‌قطاری را ،

خزعبل‌‌ْ ؛ طرفه ‌‌ْ ؛ مُضحک ‌‌ْ تا .......گزاف‌‌ْ !... ؛


وَ از یاران ‌‌ْ،

نـَه می‌تابد اُمید ِ هم‌چراغی ‌‌ْ

هیچ !... ؛


یکایک ‌‌ْ

ناکسان‌‌ْ هم

بر نمی‌تابند انگاری ؛

ورای ِ گور ِ خاموشان‌‌ْ

برون آید

ز ِ گور ِ روشنی‌‌ْ ،

فریاد ‌‌ْ ؛

تا بیدار گرداند

زهی ‌‌ْ

ترسیده خوابان را !... ؛


دریغا !

تا صدای ِ لابه‌ی ِ سگ‌ها ‌‌ْ

در این متروکه گورستان ِ کج‌بنیان ‌‌ْ

چنین پیچیده مُستولی‌ست‌‌ْ

بر فریاد ِ جانسوز ِ رهایی‌‌ْ ؛

خفته‌گان را ،

هم‌نوایی ‌‌ْ هم نمی‌آید !

وَ بیداری‌‌ْ غمی دارد

که گوئی جملگی را سخت آزارَد !... ؛

دریغا !...

مُرده‌گان را خواب‌‌ْ فرساید !...


⊹  ⊹  ⊹   ✌   ⊹  ⊹  ⊹

☆ پی‌نوشت:

باری‌‌ْ در این ازدحام ِ خاموشی‌‌ْ

بی‌تو ، منم‌‌ْ ، دچار ِ خود فراموشی‌‌ْ


اینجا نمان‌‌ْ ؛

فرشته‌ی من!

کوخ ِ شوربختی‌هاست‌‌ْ !...

دردم مخوان‌‌ْ ؛

سروده‌ی من‌‌ْ، صُلت ِ زشتی‌هاست ...


از تو، همین خیال ِ مرا گاه پوئیدن‌‌ْ

کم نیست‌‌ْ ؛ راز ِ مرا در خیال فهمیدن‌‌ْ


بر باد باد ‌‌ْ ، هر چه از هیچ ‌‌ْ سرشار است‌‌ْ !...

☆   ☆   ☆      ☆      ☆   ☆   ☆

◊ پ.ن:

وَ این بند ِ اسارت را گریزی نیست‌‌ْ !...


... چرا هر شب‌‌ْ ؛ به صبح ِ روشن ِ فردا اُمیدوارم ؟...



▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄  سُهیل‌‌ْ  ▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄▀▄