یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“
یک لحظه مکث

یک لحظه مکث

”چشم بر بندید بر من یـا مرا بیابید اگر می‌بینید“

تو آفریده شدی برخلاف حاجت من

علامت سوال زندگی ام..  

_____________________________


همیشه دست خودت نیست انتخاب کنی

نمی توانی از این عشــــــق اجتناب کنی

تو مثل آینه هایی زلال و صاف امــّا...
نشسته ای که فقط نور را جواب کنی

بگو چقــدر بخوانم نماز باران را ؟
دلم گرفته که یکبار آفتاب کنی..

تو آفریده شدی برخلاف حاجتِ من
که حال و روز مرا بیشتــر خراب کنی

اگر دهند سر انگشت های عالم را
نمی شود غم این مرد را حساب کنی

بزن به خواب رگ انجماد ایمانم
مگر که قطب جنوب مرا تو آب کنی

هزار و سیصد و هفتاد و یک غـزل مهرت
دو ماه فرصت خوبی ست انتخاب کنی


بیت آخر جهت تکمیل قافیه بود..

و... روزی که همسر آینده ام را یافتم
متناسب با زاد روز تولّد ایشان، تغییـر خواهد کرد..!!


_____________________________________


علامت سوال زندگی ام..

__________________

____  سهیل  ____

___

آرزوی محـــال..

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختر و اتوبوس..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیگر بس است تنهایی..
 
من، تو را از پشتِ شیشهِ بخار گرفتهِ آن اتوبوسِ درب و داغانِ شرکتِ واحد دیدم
که چگونه در پیاده روِ بدونِ سنگ فرشِ خیابانِ باران زده
تنها، میان هجوم افکار دردناک خویش، تنها مانده بودی
خواستم که پنجره را باز کنم و فریاد بزنم: "هِی رِفیق، با تنهایی هایت تنها نمان"
اما افسوس که پنجره ها همه بسته بودند..
تو را دیدم که تنها قدمهایت را رو به مقصدی که رو به نا کجا آباد می رفت می شمردی
گویی برایت مهم نیست که قدم بعدی را به کدام سَمت برداری
من تو را دیدم، از پشتِ همان شیشهِ کثیفِ بخار گرفته ی شرکتِ واحد
نمی دانم، من اسیرِ پنجرهِ بسته و اتوبوس دودگرفته و شلوغ ِزندگی بودم
یا تو اسیرِ پیاده رو و سیگار و قدم های بی پرسه ات
فقط این را می دانم، که تنهایی حق ما نیست..
ما برای بودن، برای نفس کشیدن، برای فرار از دلتنگیِ نوستالوژی هایِ تلخ..
به با هم بودن.. احتیاج داریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فرض کن جای منی..

افق..
________________________________________________
 خانه خالی چو دلم..
با نمایی به اُفــق..
عاری از روزنه ای رو به اُمید
نور بر گستره ی بیداری..
فارغ از حال دلم
در سکوتی جانکاه..
مینشیند به نگاه..
عاقبت فاصله ها
به اُمیدی واهی
درک خواهند نمود
من و این تنهائی..
تا به کِــی تا به کجا این تکرار..
که دلت را بسپاری به دلم
در شروعی که نبینند به چشم..
التماسی که غرورم بِشِکست..
روزگاری که وفا یادش رفت..
آتشـــی دهشتنــاک..
سَــرِ سودایم بُــرد تا به باد..
کاش در دستِ منم داسی بود..
که هرس میکردم..
ریشه ی فاصله را..
لحظه ای با من باش..
پای این چند کلام..
لبِ خود را به نوای دل من خیس نمای..
کاهش منبسط خفته به خون..
درد دنیای سَــراب..
فانـیِ بی همه چیز..
درک کن خاطره ام را به نیاز..
به تماشا بسپــار..
تو مــــــــــــرا..
فرض کن جای منی..
فرض کن بُت شکنی..
فرض کن مثل درختی چون سَرو..
فرض کن هستی تو فرض شود..
فرض کن من تو شوم تو بشوی مثل خودم..
و چه مبهوت.. نگاهِ تو به من..
مات و محوِ تو شدم ای خود من.

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــ  سهیل ــــــــــ

مجسمه ی کبوتر سفالی..

کفتر خاکی..
ـــــــــــ
باد می وزید..
سوزناک تر از درد بی درمان..
محکم تر از خاطره ی آن چَکِ سهمگین که به صورتم زد عمویم..

اگر مُهلت میداد دَمی.. که گُم شدنم بخاطر سهل انگاری و بازیگوشی ام نبود..
کاش میپرسید، کاش میدانست نیّتَم را.. بخاطر دلم بود.. گُمم کردی.. اذیت شدی..
اما همین یک بار را دلم میخواست در عُمرم کادوئی برای تشکر از زحمات مادرم..
بخرم و تقدیمش کنم.. میدونم عموی خوبم.. خوب میدونم حق با تو بود..
اما بذار به رسم کودکی باز بگویم آه.. افسوس...
افسوس نه تو فهمیدی که آن "مجسمه ی کبوتر سفالی" که..
از هراس! پنهانش کرده بودم در جیبم، قطعه قطعه شد...
و نه من دیگر نای سخن داشتم تا دلیل حادثه را شرح دهم از برای تو..
آری من درک میکنم تورا.. اما چه دیـــر..
تو از ترس گُم شدنم صورتم را نوازشی جانانه دادی..
و نگاه من از آن روز تُرشید، به قدردانی..

مرا عجیب ترساندی..
از شوک! دَم نزدم و آخ نگفتم و به دنبالت قدم زنان آمدم..
آه.. چون دیگر داشتم منفجر میشدم بعد از بوقی (پانزده سال قبل)، خاطره ام تِرکیـــد..
گرچه فقط همین یک پلان در آن روز آتشین بود در خاطرم و الّـا به جز این یک مورد..
انصافاً بقیه ی روز را عموی خوبی بودی.. دوستت دارم.

زمان وقوع: تابستان یکهزارو سیصدو هفتاد و هفت
مکان وقوع: دقیقاً در میدان آزادی با نمایی هنــری روبه شلوار کُردی (بُرج آزادی)!
تقدیم به عمو مسعود.

فقط یک بار..


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


سَـــــردیِ دِلـَم رو بِکــوبون به سقف.. بگـــو دوستم داری.. بگو دوستم داری...
تَلخیِ نِگاهَت به من.. خرابم همه حال من.. همه انتظار من ـه...
از این فاصله.. در این بغضِ آدم شِکن.. بگی دوستت دارم.. بگو.. بگو... بگو... دوستم داری...
نگاهم نکن.. به من از سر رحم.. نگاهی به این غم زده.. دلم بی نگاهِ تو ماتم زده....
چراغ رهـ ام شو... دریغ از ترحم... به من خیره شو...
همه خوبی ـت رو.. نِثـــارم بـکن...
ندارم بجز این دِگر خواهشی.. نگفتم تو آدم کُشی!!
فقط یک نسیم... فقط یک نگاه.. بدون اَدا.. همه ش بی صدا..
بگو تو به من ... کِنارِ منی... تو آرامشی.. برایم دعا...
همه روزها... بدون هوا.. خرابِ توئم.. بی هَوَس.
دارم خفه میشم..
فقط یک بار به من بگو دوسست دارم...
دارم... خفه میشم.. فقط به من بگو یک بــــــار
...
من این حِسّ ِ عجیبُ دوست دارم..
من این هر ثانیه هارو که بی تو..
من این تَن لرزه هارو دوست دارم..
من این احساسِ خوبُ دوست دارم..
من اینجا خسته و بی ادعایم..
فقط این لحظه هارو دوست دارم..
دَستمو وِل نکـن.. هنــــوز....  بجوری من دوسست دارم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


این روزها همه عاشقی میکنند، حتماً مقصر اصلی بیکاری ست..
اصلاً میدانستید : خانم ها با گوشهایشان عاشق میشوند و مَردها با چشمهایشان...
من که فعلاً کاری به اینکارها ندارم.. 
میگویند: شبها، یکی کیـــ ! ــرِ پِسرِگدا نمیخوابد و یکی سَگ ارباب !!  
خانومها نخندند لطفاً.. آنها هم در زندگی آتش ـشان میگیرد! گاه و بیگاه..
حالا با هم بخندیم.. بُگذریم.. در این سامان کَده، اینجا..
کسی به فکر ما هم هست، جز خود ما ؟! ای بابا بیخیال..
آب از سر چشمه گِل است !
اینجا کاشون نیست که کپه با فَلِه باشه !
این قافله تا به حشر لنگ است !
با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه !
و یاد بگیرید: با مردم زمانه سلامی و والسلام.
تا گفته ای غلام توام، میفروشنت !
افسوس.. آی افسوس.. ما هم.. تنبل! 
مانده ام چرا میگویند: آدم تنبل، عقل چهل وزیر را دارد !
آخر.. اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !
ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک !
آخه یکی نیست به ما بگوید: اینهمه چریدی دنبه ات کو ؟!  
این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست !
اول بِچِش، بعد بگو بی نمکه !
نگو: با این ریش میخواهی بری تجریش ؟ مگه چیه!!
آخه بابا؟؟؟؟؟؟؟؟ اینو که زائیدی بزرگ کن !
اینکه برای من آوردی، بِبَر برای خاله ات !
گویا.. این هفت صنار غیر از اون چارده شاهی است !
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت !
با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی !
باد آورده را باد میبرد !
بس کن.. دیگر تا به کِی.. با این دست پس بزنم، با اون پا پیش بکشم !
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد --- یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید !  
ما هم: بادمجان بم! آخر آفت ندارد !
یا رمال شاعر است، یا شاعر رمال، یا هر دو هیچکدام یا هرهیچکدام هر دو !
تا نظر شما چه باشد..
بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد !
بازی بازی، با ریش بابا هم بازی !
میدانم شما هم مثل من.. با سیلی صورت خودتان را سرخ نگه میدارید !  
آه.. آرزویم این ست، کاش من هم میتوانستم این چنین باشم...
کاش راهی بود که منم "با کدخدا میساختم، تا میتوانستم دِه را بچاپم" !
کاش روزی من هم "با گرگ دنبه بخورم، با چوپان گریه کنم" !
اما افسوس و صد افسوس.. 
من یلا قبا.. نه بالابالاها جام ـه، نه پائین پائین ها رام ـه..
تو را به خدا نگوئید : بالاتو دیدیم ، پائینتم دیدیم !
بدانید و آگاه باشید که.. من گیر کرده ام این وسط !  
آخر.. با نردبان به آسمون نمیشود رفت !
با همین پرو پاچین، میشود بروم چین و ماچین ؟
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی !
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد !
آب پاکی را روی دستم بریزید..
به من بگوئید: آب از سرش گذشته است !
چون.. با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت !  
به اشتهای مردم نمیشود نان خورد !  
امّا.. از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله است !  
آخه بابا؟؟؟؟؟؟ آن ممه را لولو برد ! همین..!!؟؟  
گوش کسی بدهکار نیست: آخه ما که از اسب افتاده ایم، از نسل نیفتاده ایم که !
آدم زنده، زندگی میخواد !  
شاید میدانند...... از بی کفنی زنده ایم !
برویم.. برویم که.. 
از این امامزاده کسی معجزه نمی بیند ! 
انگور خوب، نصیب شغال میشود !
دیگر باور ندارم که: از این ستون به آن ستون فرج است !
از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانکه غنی ترند محتاج ترند !
از کوزه همان برون تراود که در اوست ! (( گر دایره کوزه ز گوهر سازند ))
بله آقا.. بله خانوم.. ما تنبلیم!!
مثل بعضی ها نیستیم که، اگه هفت تا دختر کور داشته باشن، یک ساعته شوهر میدن !
کاش من هم پیر دختر بودم.. نه نه نه... پشیمان شدم!
مطمئن باشید بعد از مدتی می آمدم اینجا و میگفتم:
بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد !
آسوده کسی که خَر ندارد --- از کاه و جوش خبر ندارد !
ما همان شعار خودمان را بچسبیم بهتر است..
بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه !     
امان ازدوغ لیلی ، ماستش کم بود آبش خیلی !

________________

حِسِّ یک مَردِ تنها..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
تق تق تق تق.. سَلام..
یک سَلام عمیق، به ژرفایِ تاریکیِ لحظه های تنهایی ام.
دوباره سَلام..
بَخیل، آن که در سَلام کردن بُخل وَرزد.
اِجازه است؟
به هیچکس تا سَلام نکرده، اِجازه ندهید.
چه فصل زیبایست.. بهار..
زنده باد بهار.. زنده باد بهار.. زنده باد بهار..
فصل بهار روح زمان هاست.
چطور بود؟ امروز را میگویم..
امروز، غنیمت است، در حالی که نمی دانی فردا، از آنِ کیست.
شما هم مانند من نِگرانید؟
از دست دادن فُرصت غم انگیز است.
امّا..
غُصِّه و اَندوه، نِصف از پیری است.
بَد نبود به خودت نهیب بزنی که..
بیش از کارکرد خود، انتظار پاداش نداشته باش.
همیشه این جمله را به خودم گوش زد میکنم که..
در پی چیزی که بدان نمیرسی مرو.
میدانی..؟
رضایت به مُقدَّرات الهی، اندوه را از بین می برد.
مُقدَّرات چیزهایی را بر تو نمایان می سازد که به فکرت خطور نکرده است.
پوووف...
آه.. نمیدانم.. دیگر مانده ام!! بُگذریم.. بیا چند نَفَسِ عمیق بکشیم، اگرچه..
نَفَسهای انسان گامهای او بسوی مرگ است.
امّا مگر نگفته اند: « آرزو بر جوانان عیب نیست » ؟؟
پس چرا بزرگی گفت:
کسیکه در مسیر آرزوها بشتابد، در مرگ خواهد افتاد.
 
آه.. بارالهی؟؟ دستانم را بگیر.. به من صبر عنایت فرما..
صبر، سِرّ ِ ایمان است.
شخص صبور پیروزی را از دست نخواهد داد، هر چند طول بِکِشد.
آری..
مُصیبت برای شکیبا یکی است و برای بی تابی کننده دوتاست.
امّا تا به کِی؟! من دیگر بریده ام.. نگو نگو نگو.. در مغزم نخوان.. آهـ...
...
وقتی خشمگین شدی، خاموش باش.
دنیا رُؤیاست و مغرور شدن به آن پشیمانی.
حس میکنم به بُن بستی رسیده ام! به یک مانع..
آنقدر بزرگ، که گاهی زیادیِ آن.... بهتر است بَس کنم..
هر چه زیادی است، نیاز به سخن زیادی هم دارد.
من تنهایم..!! دوستی.. رفیقی..
کسی صدای مرا می شنود؟ می شنود؟ می شنود؟ می شنود؟
...نـه !!!
دوست هرکس عقل او و دشمنش نادانی اوست.
یادم می آید.. بچّه که بودم، دلم میخواست زودتر بزرگ شَوَم..
میدانید چرا؟؟؟ چون شنیده بودم، میگفتند:
هنگامی که عقل انسان کامل شود، سخنش کم می شود.
آه.. پس من کِی بزرگ خواهم شد!
ماه کامل است..
صدای جیرجیرک می آید..
و من به این فکر میکنم که..
تا به حال، جیرجیرک از نزدیک ندیده ام..
و کسی لبانم را نبوسیده..
بزرگی گفت: « بوسیدنِ دَهان سِزاوار نیست، جُز نِسبت به همسر یا فرزند خُردسال.»
چقدر دلم هر دوتایش را با هم میخواهد !!!
امّا افسوس..
هم خُردسالی ام به چَشم بَستنی گُذشت و پا به جوانی نهاده ام..
از طرفی نیز، مانده ام مُجرد و بی یار..!!
منِ تنها.. فقط یک پسرکِ آسمان جُلِ.. پاپتیِ.. مُجردم.
امّا خوب میدانم که: 
زیرِ باران اگر دختری را سوار کردم جای شُماره، به او اَمنیت بدهم..
او را به مقصدِ موردِ نظرش برسانم.. نَه مقصودِ موردِ نظرم..
در تاکسی، خودم را به دَر بچسبانم، نَه به او.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
دخترک تنها.. زیر باران مانده..

دانلود کلکسیونی بسیار زیبا از کاور آلبومهای عربی


سایز هر کاور: 256x256 پیکسل
فرمت: JPEG
کیفیت: 300dpi
بعنوان مثال: خواننده برتر نسل جوان در سال 2011م. عبدالفتاح الجرینی
عبدالفتاح الجرینی 2008
OTiS Digital
طراح: گروه عوطیص دیجیتال
.All rights reserved
 OTiS Digital™ Groups , ©2012

ادامه مطلب ...

دانلود آلبوم جدید و زیبای جنات با نام حب جامد ۲۰۱۳

ایستگاه دانلود موسیقی عربی

جنــــــــات - آلبوم حُب جـامـد
Jannat - Hob Gamed 2013
 
تعداد ترانه ها: 13Track
کیفیت: 320Kbps
حجم آلبوم: 115MB
دانلود کل آلبوم با لینک مستقیم
 
Click >><< Click
 
همواره دنبال بهترینها باشید


▬ باشد ، این نفهمی‌ها هم به مستراح !...


افسوس ...

وآی افسوس ...

چه ارزان شده‌ای ، ای عشق ...

که با هر دستی که به کسی دراز می‌شود ، از روی ادب ... حواله می‌شوی ؛

باشد به مستراح !...

با هر سلامی ، به‌جای علیک ،

گمان می‌شود دل باخته‌ای ؛

این‌هم به مستراح !...

نمی‌فهمند ای عشق ، من و تو ؛

دوستیم ، آن‌هم بی‌انتها ...

باشد ، این نفهمی‌ها هم به مستراح !...



••• سهیل •••